گذار از سلسلهمراتب قدرت و ثروت
Wednesday, 28/10/2020, 18:49
«انتشار این مقاله در وبسایتها و سایر رسانههای شما آزاد است»
"هرگز نمیتوان از طریق ستیز با واقعیت موجود، تغییر ایجاد کرد، بلکه باید
الگوی جدیدی ساخت که بتواند الگوی موجود را منسوخ سازد."
ریچارد باکمی نستر فولر
چکیده:
نگاهی به تاریخ جهان
هیرارشی و نابرابریهای اجتماعی
ریشه یابی دردهای بزرگ جوامع انسانی
آیا رهایی از سیستمهای مبتنی بر ستمگری ممکن است؟
--------------------------------------
در روش علمی تحقیق تاریخ، برای درک صحیح و عمیق پدیدههای طبیعی و انسانی لازم است موضوع را در چهار سطح تحلیل کنیم. مکان، زمان، فرایند (پروسه) و سراسرنما (پانوراما)
جدول ذیل دربردارنده زمان (تاریخ)، کمیت جمعیت انسانی در دورههای مختلف (فرایند) بر روی کره زمین (مکان) است. با کمک آن سراسر نمای مناسبی در ذهن ایجاد میشود تا با تکیه بر آن بتوانیم شناختی علمی نسبت به کهنترین و سختترین بیماری بشری پیدا کرده و رهیافت مناسبی را برای حل این مسئله ارائه دهیم:
نمودار رشد جمعیت جهان از ۱۲۰۰۰ سال قبل تاکنون:
مطابق نمودار فوق کل جمعیت انسانی جهان در آستانه انقلاب کشاورزی (۱۲۰۰۰ سال قبل) فقط دو میلیون نفر بوده است. بعد از ده هزار سال (ابتدای قرن یکم میلادی) به سیصد میلیون رسیده است.
با گذشت هزار و پانصد سال (۱۵۰۰ م) به پانصد میلیون نفر و پس از سیصد سال دیگر (۱۸۰۰ میلادی) به یک میلیارد نفر رسید.
پس از یکصد سال دیگر (۱۹۰۰ م) ششصد میلیون نفر دیگر به جمعیت جهان افزوده شد (یک میلیارد و ششصد میلیون نفر).
در طول قرن بیستم (۲۰۰۰ - ۱۹۰۰ م) جهان رشدی چهار برابری را تجربه کرد و از مرز شش میلیارد نفر گذشت.
اکنون طی بیست سال دو میلیارد دیگر نیز به جمعیت اضافهشده و جهان در آستانه جمعیت هشتمیلیاردی است.
کمیت جمعیت انسانی در دورههای مختلف نمایانگر میزان تواناییهای او در بهرهبرداری از امکانات کره زمین است. ابداع کشاورزی و انقلاب صنعتی مهمترین انقلابات جهان بودهاند که جمعیت قلیل انسانها را حاکم بر کره آبی زمین کردند و دستاوردهای شگرفی را به ارمغان آوردند. ازجمله خوراک، پوشاک، مسکن، صنعت، حملونقل، ارتباطات، پیدایش و رشد علوم مختلف و ...
همراه با این پیشرفتها، بیماریهای اجتماعی سختی دامنگیر جوامع انسانی شد. از جمله آنها دگردیسی جامعه از کمونهای اولیه به سلسلهمراتب قدرت و ثروت، تقسیم انسانها به طبقات فرادست و فرودست، استثمار در اشکال برده¬داری، فئودالیسم و سرمایهداری بوده است.
نظام سرمایهداری سیمای سیاسی جهان را با سیستم دولت- ملت تغییر داد؛ و این سیستم به نوبه خود تمدن بشری را وارد خطرناکترین پیچ تاریخ کرده است.
قرار گرفتن جوامع انسانی در دایره معیوب جنگ و صلح مسلح، سایه سنگین سلاحهای کشتارجمعی( هستهای، شیمیایی و میکروبی)، تخریب محیطزیست و نقش ویرانگر ایدئولوژیهای مبتنی بر نژادپرستی و مذهب در تداوم بحرانها، جنگها و تحمیق انسانها بخشی از عوارض سیستم دولت- ملت بر جهان هستند.
اجداد انسانهای کنونی از حدود چهار میلیون سال قبل در بخشهایی از آفریقا میزیستند. قبل از ابداع کشاورزی در گروههای کوچک بیست تا سی نفره با دورهگردی، گردآوری خوراک و شکار حیوانات موفق به تداوم نسل خویش بودهاند.
دوره گردآوری خوراک میلیونها سال طول کشیده و حدود ۹۹% عمر انسان بر کره زمین را شامل میشود.
مطابق یافتههای باستان شناسان، دوازده هزار سال پیش، انقلاب کشاورزی در کوهپایههای زاگرس به وقوع پیوست. طی هزارههای بعدی در هلال حاصلخیز (میان¬رودان، شرق مدیترانه و مصر) هندوستان، چین و سایر مناطق مساعد دنیا گسترش یافت. اهمیت این انقلاب بیش از انقلاب صنعتی قرن هیجدهم انگلستان و اروپا بوده است.
مهمترین نتیجه آن تولید و ذخیره مواد غذایی بود. ابداع کشاورزی باعث شد تا گروههای کوچرو انسانی یکجانشین شوند. روستاها و سپس شهرها پدید آمدند. جوامع انسانی شکل ساده و ابتدایی خود را از دست دادند و به طبقات فرادست و فرودست تقسیم شد. نیازهای جدیدی به وجود آمدند. اداره شهرها و نیز مدیریت آبیاری زمینهای کشاورزی سیستم جدیدی را طلب میکرد.
نیاز مادر اختراع است. درنتیجه نازهای جدید، دولت به وجود آمد. همراه با دولت، ایدئولوژی در شکل ادیان ابتدایی پدید آمد. ابتدا دولت-شهرها در کنار رودخانهها و زمینهای مستعد کشاورزی پدید آمدند. محدوده دولتشهر شامل یک شهر در مرکز و روستاهای پیرامون آن بود. چنانکه در تاریخ سومر باستان میخوانیم:
«سومر تا چهار هزار سال پیش از میلاد دارای ده دولتشهر مستقل بود که توسط کانالها و سنگچینها از یکدیگر مجزا شده بودند. هرکدام از این دولتشهرها گرداگرد یک معبد که به خدای خاص که محافظ شهر بود و یک فرماندار مذهبی (انسی) یا یک پادشاه (لوگال) که بهصورت تنگاتنگی با مناسک مذهبی شهر گره خورده بودند تشکیل شده بودند»
دستگاههای دولت و ایدئولوژی در خدمت سلسلهمراتب قدرت و ثروت
چنانچه در این تاریخ میبینیم همراه با دولتشهر یک معبد اصلی و خدای محافظ شهر نیاز جدیدی بودند که میبایست حاکم یا پادشاه شهر بهعنوان نماینده این خدا با ملاط ایدئولوژی آحاد جامعه را همچون آجرهای یک ساختمان به هم پیوند دهد. ابتدا میبایست مغزها را همسان و ادغام کند و سپس امر مدیریت دولتی در زمینههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را به شیوهای آسان و مطمئن بهپیش برد. بدون همسانسازی اندیشهها دولت نمیتوانست به حیات خود ادامه دهد و این امر خطیر بهوسیله سیمان ایدئولوژی امکانپذیر گردید.
دولت دستگاهی بود برای تضمین بقای جامعه طبقاتی و سلسلهمراتب ثروت و قدرت. ارتش، پلیس، دادگاه، زندان، قانون و ... بخش سختافزاری دستگاه دولت بودند. این بخش بدون نرمافزار کنترل ذهنی (ایدئولوژی) نمیتوانست در اجرای وظایف خود موفق عمل کند.
همچنان که در دوره بردهداری اتکا به نیروی سرکوبگر برای تداوم سیستم کافی نبود. لازم بود بردگان توسط ابزار ایدئولوژیک چنان تحمیق شوند که بردگی خود را امری آسمانی و عادلانه پنداشته و باور کنند که سرپیچی از فرمان اربابان را گناهی کبیره است.
در تاریخ مصر و سومر باستان میخوانیم که در ابتدای پیدایش دولتها، دولت و ایدئولوژی نه در کنار هم، بلکه کاملاً باهم عجین بودند.
خدا-شاه عنوان و جایگاه حکام بود. زیگوراتهای بینالنهرین و خوزستان را در پنج و یا هفتطبقه میساختند. آخرین طبقه جایگاه خدا- شاه بود. مردمان هر طبقه اجتماعی به نسبت جایگاه خود میتوانستند به یکی از این طبقات صعود کنند و به نیایش بپردازند. بدین ترتیب سلسلهمراتب قدرت و طبقات اجتماعی در ذهن انسانها تقدیس گردید.
بهمرورزمان که انسان رشد فکری بیشتری را تجربه کرد، سیستم ایدئولوژی قبلی نمیتوانست برای اقناع مردم کافی باشد. درنتیجه اصلاحاتی در آن انجام گرفت و عنوان خدا-شاهی حکام به نماینده خدا تقلیل پیدا کرد. این سیستم را در تاریخ یهودیان بهوضوح میبینیم و شاهان عموماً خود را پیامآور خدا مینامیدند. (پیامبر-شاه)
ایدئولوژیها در زمانها و مکانهای مختلف، با توجه به نیاز سیستم سیاسی حاکم، حتی بدون ارتباط باهم اهداف و کاربردهای مشابهی داشتهاند. مثلاً در هندوستان مطابق آئین برهمنی جامعه به پنج طبقه تقسیم میشد: ۱- برهمنان (روحانیان) ۲- کشاتریا (جنگاوران) ۳- ویش ها (گلهداران، کشاورزان و بازرگانان) ۴- شودراها (کارگران و کشاورزان فاقد زمین که همراه زمین خریدوفروش میشدند.) ۵- پاریاها (نجسها)
با فاصلهای هزاران کیلومتری همان سلسلهمراتب را به شکلی دیگر در مصر باستان به شرح هرم ذیل میبینیم:
در اروپای قرونوسطا بهموازات سلسلهمراتب نظام فئودالیسم، سلسلهمراتب کلیسا وجود داشت که این دو لازم و ملزوم یکدیگر بودند.
درروم باستان بردگان و تهیدستان جامعه طی سیصد سال مبارزه توانستند تحت نام مسیحیت نرمافزار حاکمیت دولت و طبقات فرادست (ایدئولوژی) را به تصرف خود درآورند. ولی طنز تلخ تاریخ این بوده که ابزارهای طبقات فرادست در دست طبقات فرودست نمیتوانند در خدمت منافع و آرزوهای آنها عمل کنند. ازجمله این ابزارها دولت و ایدئولوژی میباشند.
در قرن چهارم میلادی دولت روم باستان علیرغم صدها سال سرکوب، شاهد رشد روزافزون دین طبقات فرودست در قلمرو وسیع خود بود، بهناچار برای ادامه موجودیت خود ایدئولوژی مسیحیت را پذیرفت. تغییراتی در آن به وجود آورد بهگونهای که بتواند بهوسیله آن تودههای تحت کنترل خود را به هم جوش بزند و ساختمان دولتی متمرکز مبتنی بر سلسلهمراتب قدرت و ثروت را برای همیشه پابرجا نگه دارد.
در تاریخ مسیحیت چنین میخوانیم: «در دوران آشوب بزرگ، که امپراتوری روم مورد تهدید حمله [بردگان و تهیدستان و اتباع ناراضی] و بربرها و امپراتوری ایران قرار داشت، همه امپراتورها در جستجوی خدایی قدرتمند برای کمک به دفع بلا از روم، بودند امپراتور دیوکلتیانوس (۲۴۵–۳۱۳ میلادی)، میترا، الهه نور ایرانیان را بهعنوان خدای خود اعلام کرد، که از امپراتوری حمایت و حفاظت کند. سرانجام امپراتور کنستانتین (۲۸۰–۳۳۷) خدای مسیحیت را گزینش نمود.»
در قرن ۱۸ میلادی سه انقلاب بزرگ جهان را وارد دوره جدیدی کرد که عبارتاند از انقلاب صنعتی انگلستان و سپس بقیه اروپا، انقلاب استقلال آمریکا و انقلاب کبیر فرانسه.
درنتیجه انقلاب صنعتی، طبقه جدید حاکم (سرمایهداران) مناطق مختلف اروپا درگیر رقابتی سخت علیه همدیگر بودند. آنها نمیتوانستند از ایدئولوژی مسیحیت برای بسیج مردم و دشمنی با رقبای ملل دیگر استفاده کنند. زیرا عموم مردم اروپا مسیحی بودند. به همین دلیل برآمدن ایدئولوژی تازهای موردنیاز بود. ایدئولوژی ناسیونالیسم همچون دینی جدید در خدمت طبقه حاکم (سرمایهداران) ظهور کرد.
دانشنامه ویکیپدیا علت رواج ملیگرایی را چنین بیان کرده است:
«مهمترین عامل رشد ملیگرایی ایجاد یک آرمان و هویت برای ملل بود. انسان بدون آرمان نمیتواند زندگی کند. در قرونوسطی آرمان مسیحیت در اروپا رواج داشت.
با تضعیف کلیسا عملاً چیزی وجود نداشت که موجب رستاخیز مردم شود و آنان را در برابر دشمنان متحد گرداند. عامل دیگر دادن انگیزه به سربازان و تقویت روحیه آنان برای فداکاری درراه میهن بود. دیگر اینکه ناسیونالیسم کمک شایانی به بهبود اقتصاد هر کشور میکرد. وقتی مردم یک کشور تنها کالای ملی بخرند درنهایت سود آن به همه جامعه میرسد.»
طبقه حاکم ( سرمایه داران) با کمک ابزار جدید ایدئولوژیک (ناسیونالیسم) همگرایی شدیدی در جامعه خود ایجاد کردند. توانستند سلسلهمراتب جدید قدرت و ثروت را از گزند انقلابت اجتماعی و تساوی خواهی مصون نگه دارند. ذهن طبقات پایین جامعه را از عدالت اجتماعی و سوسیالیسم منحرف کرده و انرژی آنها را بهسوی استعمار ممالک عقبمانده و جنگ با دولتهای رقیب هدایت کنند.
جنگهای جهانی اول و دوم، جنگ سرد، کودتاهای خونین، روی کار آوردن حکومتهای استبدادی و پیشگیری از رشد فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در کشورهای جهان سوم بخشی از کارنامه قدرتهای جدید صنعتی بود که هنوز هم ادامه دارد.
دول امپریالیستی بعد از جنگ جهانی اول و دوم با ظهور کشورهایی مانند روسیه و چین که سیستمی جدید از ترکیب سوسیالیسم و سرمایهداری دولتی را بنیان نهاده بودند، روبرو شدند. و طی دهههای بعد ملل دیگری نیز به اقمار آنها اضافه شدند. تداوم این روند میتوانست دست استعمار را از بیشتر دنیا کوتاه کند و حتی موجودیت کشورهای استعماری را با انقلابت کارگری به خطر اندازد.
جهان سرمایهداری به رهبری آمریکا و انگلیس تدابیری مهم را به اجرا گذاشت. ازجمله این سیاستها تقویت ایدئولوژیهای ناسیونالیسم و اسلام سیاسی در کشورهای جهان سوم اسلامی بود. ظهور پانعربیسم، پان تورکیسم و پان ایرانیسم. پاناسلامیسم را در اشکال مختلف از اخوان المسلمین تا داعش را پرورش داده و در بسیاری از ممالک به قدرت رسانیدند.
مشکل اصلی جوامع انسانی از ۵۰۰۰ سال قبل تاکنون نابرابری اجتماعی و اقتصادی بوده است. طبقات فرادست جوامع برای تداوم سلطه گری و استثمار، سیستم سلسلهمراتب قدرت (هیرارشی) را به بر جامعه تحمیل کرده و در جهت بقای آن ابزارهای جانسخت و کارآمدی برای آن اختراع کردند.
ازجمله این ابزارها عبارتاند از دولت و ایدئولوژی. دولت سیستم سختافزاری و ایدئولوژی سیستم نرمافزاری در خدمت تداوم هیرارشی است. این دو سیستم بدون همدیگر نمیتوانند عمری طولانی داشته باشند. سیستم هیرارشی بعد از ظهور نظام سرمایهداری در شکل و فرم تغییر کرد ولی کارکرد و محتوای خود را حفظ نمود.
سلسلهمراتب یا «هرم اجتماعی» در نظام سرمایهداری با تعداد کمی ثروتمند در بالا و تودههای فقرا در طبقه زیرین به شرح ذیل است:
۱- یک کیسه پول نمایانگر سرمایهداری در تاج، طبقه بالایی اول «ما بر شما حکم میرانیم» توسط سلطنت و رهبران حکومت پرشده.
۲- طبقه بعدی روحانیت است با عنوان «ما شما را فریب میدهیم».
۳- سپس ارتش و پلیس با عنوان «ما به شما شلیک میکنیم».
۴- بورژوازی با عنوان «ما به جای شما میخوریم».
۵- طبقه زیرین هرم که توسط کارگران پر شده میگوید «ما برای همه کار میکنیم... ما به همه غذا میدهیم
اکنونکه بیماری اصلی جوامع بشری (هیرارشی) را شناختیم، میتوانیم آلترناتیو آن را ارائه دهیم.
هیرارشی سازماندهی جامعه است بر اساس سلسلهمراتب قدرت و ثروت. آلترناتیو درست باید بتواند قدرت و ثروت را از جایگاه مقدسشان پایین آورده و در بین تمامی آحاد جامعه توزیع نماید.
در قرن نوزده دو مکتب بزرگ اجتماعی (سوسیالیسم و آنارشیسم) برای مقابله با نظام بیرحم سرمایهداری تازه به دوران رسیده پدید آمدند. ابتدا این دو مکتب در کنار هم بودند. ولی به علت اختلاف دیدگاههایشان در اولویتهای عدالت اقتصادی و عدالت در مدیریت اجتماعی از هم جداشده و حتی در مواقعی در مقابل همدیگر قرار گرفتند. سوسیالیستها بر مبارزه با سرمایهداری و تکاثر ثروت تمرکز کردند و آنارشیستها بر مبارزه با تمرکز و سلسلهمراتب قدرت.
مبارزات سوسیالیستها و آنارشیستها هرچند با افتوخیزها و حتی شکستهای بسیاری روبرو بوده است، ولی دستاوردهای شگرفی را نیز به ارمغان آورده است. درنتیجه دو قرن مبارزه این دو طیف در اکثریت کشورهای جهان با نسبتهای مختلف نظامهای سرمایهداری مجبور شدهاند که تن به اصلاحاتی هرچند محدود و ناقص در جهت انسانیتر کردن نظام اجتماعی دهند. ازجمله برقراری سیستم تأمین اجتماعی، بهداشت رایگان، آموزشوپرورش همگانی، برابری جنسیتی بین زن و مرد، برابری رنگها و نژادهای بشری. کم کردن ساعات کار کارگران، بیمههای بیکاری و ...
این دستاوردها هدیه نظام سرمایهداری به جامعه انسانی نیست. بلکه درنتیجه مبارزات روشنفکران، آنارشیستها، سوسیالیستها، کارگران و نیز طبقه متوسط پدید آمده است. ماهیت نظام سرمایهداری مبتنی بر کسب حداکثر سود است. ازاینرو اگر روزی شرایط را مناسب تشخیص دهند این امتیازات را نیز از جامعه باز پس خواهند گرفت.
نئولیبرالیسم حاکم بر دنیای سرمایهداری کنونی به کمک ابزارهایی از قبیل صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی با شعار تعدیل اقتصادی و اعمال قوانینی جدید، تضعیف و بیمحتوا کردن نظام تأمین اجتماعی و رفاه عمومی را هدف قرار داده است.
از سوی دیگر با دخالتهای مختلف از قبیل کودتا، حمله نظامی، تقویت گروههای اسلامگرای مرتجع، جاسوسی، تحریم و محاصره اقتصادی و... در کشورهای جهان سوم مانع رشد و پیشرفت آنها شده و در بعضی از کشورهایی مانند افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، یمن و ... ساختار اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی آنها را با فروپاشی کامل روبرو کرده است.
امپریالیسم جهانی در یک قرن گذشته با به انحصار درآوردن ۹۵% رسانههای جهانی از قبیل خبر گذاریها، شبکههای تلویزیونی، مدارس و دانشگاهها، مراکز دینی (کلیسا، مسجد، کنیسه، معابد) روزنامهها، مجلات، کتابها و رسانههای اینترنتی توانسته است افکار عمومی مردمان کشورهای خود و سایر ممالک دنیا را به کنترل خود درآورند.
در این راه تا جایی پیش رفتهاند که در کشوری مانند آمریکا که ۴۰% مردمانش فاقد بیمه درمانی هستند و چهار میلیون نفر بیخانمان دارد، و سیاهپوستانش با جمعیت ۱۳% ی از تبعیض نژادی رنج میبرند، اکثریت مردمانش سوسیالیسم را معادل دیکتاتوری و آنارشیسم را به معنی هرجومرج طلبی میشناسند. بهگونهای که در سال دو هزار و بیست یکی از کاندیدهای حزب دمکرات (برنی سندرز) که تمایلات سوسیال دمکراتیک ترقیخواهانه داشت، به علت ترس از شکست در مقابل جمهوری خواهان به نفع کاندید دیگر حزب دمکرات (جوزوف بایدن) خود را کنار کشید.
نقش رسانههای امپریالیستی در سمپاشی ذهنی، ترور فکری و تحمیق انسانها با یک مقایسه بین سیمای ترسیمشده از ترکهای چین و کردهای ترکیه در رسانههای غرب بهتر قابلدرک خواهد بود.
کردهای ترکیه که از ابتداییترین حقوق خود( زبان، هویت) محروم هستند و برای برقراری حقوق بشر، آزادی و برابری مبارزه میکنند را در لیست تروریستی قرار داده و نیروهای مرتجع که تحت رهبری حزب اسلامی ترکستان جهت برقراری امارت اسلامی ترکستان شرقی به ترور و خرابکاری اشتغال دارند را بهعنوان مسلمانان مظلوم معرفی کرده که تحت سیاست قتلعام فیزیکی و فرهنگی دولت چین قرار گرفته اند!
در دهه هشتاد میلادی نیز به گردن اسامه بن لادن و مجاهدین واپسگرای افغان مدال آزادیخواه و مبارزین علیه اشغالگری شوروی آویخته و زیر پروبال خود گرفتند تا این سرزمین به اعماق سده های گذشته رجعت دادند.
در 2011م تحت عنوان حمایت از بهار عربی و جلوگیری از قتل عام مردم! با همکاری ترکیه، قطر و عربستان هزاران اسلامگرای مسلمان را به لیبی صادر کرده تا با همکای مجاهدین داخلی و حمایت هوایی توانستند از لیبی افغانستانی دیگر بسازند.
سپس نوبت سوریه رسید و باز هم با همکاری ترکیه و قطر اخوانی دهها هزار مجاهد خشک مغز از هشتاد کشور جهان را روانه سوریه کردند. جبهه النصره، داعش، و گروههای ریز و درشت دیگر را تشکیل داده و سوریه را تبدیل کردند به بهشت بنیادگرایان مذهبی و جهنم ساکنان این سرزمین.
بودجه نظامی سالیانه آمریکا بهعنوان رهبر امپریالیسم جهانی 750 میلیارد دلار است. (چهل درصد بودجه نظامی جهان) سلاحهایی که با استفاده از آخرین دستاوردهای علوم و فنّاوری همواره در حال تکامل هستند، خیلی آسان میتوانند حیات را در کره خاکی نابود کنند. و اگر مطابق نقشه خودشان بتوانند سلاحها را به اهداف تعیینشده بکوبند، بدون آنکه طرف یا طرفهای مقابل فرصت واکنش داشته باشند، در بهترین حالت ممکن از کل جهان فقط آمریکا و اروپای غربی و استرالیا و شاید جنوب افریقا و قطب جنوب باقی خواهند ماند (حدود یک میلیارد نفر) و بقیه انسانها نابود خواهند شد.
چه باید کرد؟
ترکیب سوسیالیسم دمکراتیک و آنارشیسم بهعنوان آلترناتیو پیشنهادی
تجربه بشری نشان داده است که سوسیالیسم و آنارشیسم هیچکدام بهتنهایی نمیتوانند رقیب موفقی در برابر سیستم سرمایهداری باشند. ولی ترکیب مناسب این دو مکتب میتواند آلترناتیوی کامل و جامع را ارائه دهد.
تولد و تکامل آلترناتیوی جدید طی سه مرحله
1- در نیمه دوم قرن هیجدهم مکتب آنارکو سوسیالیسم ( سوسیالیزم لیبرترین) در اروپا و آمریکا پدید آمد که حامل ارزشهای هر دو مکتب انارشیسم و سوسیالیسم بود. این مکتب در نیمه اول قرن بیستم رشد زیادی کرد و اکنون مهمترین چهره مدافع آن فیلسوف و زبانشناس امریکایی نوام چامسکی است.
2- در اواخر قرن بیستم، موری بوکچین فیلسوف چپگرای آمریکایی بر مبنای ایده های اندیشمندان سوسیالیست، آنارشیست و آنارکوسوسیالیست تز جدیدی را ارائه کرد.
3- در سال ۱۹۹۹ عبدالله اوجالان رهبر حزب کارگران کردستان توسط سرویسهای جاسوسی آمریکا و اسرائیل ربوده و به ترکیه اهدا شد. وی را به اعدام و سپس حبس ابد محکوم کردند و تاکنون در زندان ایمرالی ترکیه بسر میبرد. در زندان فرصت مطالعاتی بسیار گستردهای کسب کرد. بخشی از مطالعات او مربوط میشود به کتابهای موری بوکچین فیلسوف آنارشیست آمریکایی .
وی با شناخت اشتباهات و نارساییهای ساختاری سوسیالیسمی که در قرن بیست تجربه شد، خوانشی جدید در سوسیالیسم و عدالت اجتماعی عرضه کرد و با تعمق در اندیشههای بوکچین و نیز تجربیات سه دهه مبارزه میدانی در زمینههای متخلف، سنتزی جدید و کارآمد عرضه نمود. ایدههای او در مجموعه ۵ جلدی کتاب مانیفست تمدن دمکراتیک در زندان ایمرالی ترکیه تئوریزه شده است.
نویسنده مدرنیته دمکراتیک را در مقابل مدرنیته سرمایهداری، دمکراسی مستقیم (شورایی) را در مقابل دمکراسی وکالتی (پارلمانی)، برادری ملتها را در مقابل ناسیونالیسم، مشارکت اجتماعی، سیاسی زنان همسطح مردان را در مقابل کالایی شدن زن در نظام سرمایهداری و بقایای فئودالیسم قرار داد و بدین گونه آلترناتیو وضع موجود را ارائه داد.
ترکیب سوسیالیسم و آنارشیسم در بوته آزمایش
سال ۲۰۱۱ امپریالیسم و کشورهای غربی در کشورهای تونس، لیبی و مصر نیروهای اسلامگرا ازجمله اخوان المسلمین را به قدرت رساندند. سپس نوبت سوریه فرا رسید. دولت حاکم کنترل خود را بر بسیاری مناطق کشور از دست داد. در شمال سوریه هواداران عبدالله اوجالان توانستند از خلأ قدرت استفاده کرده و کنترل بیشتر آن دیار را به دست گرفتند. و با استفاده از ایدههای او سیستم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی جدیدی بنیان نهادند.
شمال سوریه تنها موطن کردها نبود، بلکه متشکل از مجموعهای ناهمگون از ملل و مذاهب گوناگون بود که در غیاب قدرت متمرکز دولتی میتوانست یکی از ناامنترین مناطق سوریه شود. همگرایی عجیبی بین ساکنان آن دیار ایجاد شد. سیستم جدید علیرغم دشمنیهای اردوغان و گروههای اسلامگرا و حتی کردهای عراق به رهبری بارزانی توانست پایههای خود را تحکیم کند.
آنها سیستم جدید را کنفدرالیسم دموکراتیک نام نهادند. این سیستم طرحی است برای اداره جامعه که بر ارزشهای «جوامع طبیعی» استوار است؛ یعنی جوامعی که پیش از پیدایش نظام هیرارشیک (اقتدارگرا) و دولتمدار وجود داشتند. چنین جوامعی در عصر نوسنگی، یعنی زمانی که انسان شروع به کشت و زرع و اهلی کردن دام کرد، وجود داشتند. (۱۲۰۰۰ سال قبل تا ۵۰۰۰ سال قبل)
تئوریسین این پروژه مردم کردستان و خاورمیانه را فرامیخواند تا با تشکیل انجمنهای روستایی و شهری، نوعی «خود مدیریتی دموکراتیک» تأسیس کنند و از به هم پیوستن آنها، نوعی کنفدرالیسم دموکراتیک به وجود بیاورند که در رقابت با دولت، عملاً به انحلال دولت مرکزی بیانجامد.
پروژه کنفدرالیسم دموکراتیک بر تمرکززدایی، نفی سلسلهمراتب قدرت، نفی ساختار دولت– ملت، همزیستی اقلیتهای زبانی، قومی و مذهبی، برابری جنسیتی، عدالت اجتماعی و جامعه زیست¬محیطی استوار است.
سیستم جدید حتی درزمینه نظامی توانست با اتکا به استراتژی دفاع مردمی در برابر جبهه قدرتمند دولت ارتجاعی ترکیه، داعش و گروههای بنیادگرای اسلام سنی دوام آورد و تحسین جهانیان را کسب کند. مقاومت حماسی کوبانی در مقابل سپاهیان جهل و جنون و جنایت داعش (۲۰۱۴) نمونهای ماندگار در تاریخ خواهد بود.
گزارشهای مختلفی در خصوص وضعیت این منطقه که پروژه کنفدرالیسم دمکراتیک در آن اجراشده، موجود است.
ابتدا نظر میشل لووی جامعهشناس و فیلسوف برزیلی را در مورد شمال سوریه ارائه میکنیم:
سپس لینک دو منبع ارزشمند را برای شما خواننده گرامی درج میکنم:.
«آنچه این انقلابیها در استانهای شمالی سوریه در تلاش برای انجام آنند، بیسابقه بوده است. آنها از راه خودسازماندهی از پایین اجتماعات، در تلاش برای دوباره جمعکردن جمعیت کردها، عربها، سوریها و ایزدیان در یک اتحاد سکولار در بحبوحه فرقهگرایی مذهبی و کینههای ناسیونالیستیاند. این مبارزان، فمینیسم و محیطزیست را در قلب پروژههای ضد سرمایه¬دارانه، ضد پدرسالارانه و ضد دولتمحور قرار دادند. برای بهپیش بردن برابری میان زن و مرد، همه افراد در گرفتن تصمیمها مشارکت میکنند و به میزانی مشخص، نیروی مسلح ترکیبی از زنان و مردان است. بدین گونه خلق شکلی از قدرت سیاسی دمکراتیک و غیرمتمرکز، مبتنی بر اجتماعات همگانی و رفتن به فراسوی دولت، همان کنفدرالیسم دمکراتیک است.
این تجربه بینظیر در میانه شرایطی دراماتیک خلق شد: یک مواجهه پایدار با نیروهای ارتجاعی کینهتوز و قدرتمند. در منطقهای از جهان که بهوسیله تعصب مذهبی، کشمکشهای بنیان برافکن در میان ناسیونالیستها، خشونت کورکورانه، جنگ بین طایفهها از هم گسیخته شده بود، در لحظهای که مداخله قدرتهای امپریالیستی و هامونی سرمایهداری در بیرحمترین شکل ممکن بود، روژئاوا بهعنوان شعلهای کوچک از ، بارقهای از امید، مأمنی برای دمکراسی پدیدار گشت.
روژئاوا در هیچ جای دیگر از دنیا معادل ندارد. تنها قابلمقایسه با ابتکار جماعتهای زاپاتیستا در چیاپاس است - آنها هم یک دمکراسی مستقیم بنا کردند، یک خودسازماندهی مردمی که دولت و منطق سرمایه¬دارانه را برنمیتابید و برای برابری زنان و مردان مبارزه میکردند. یکی از پیوستگیهای میان و روژئاوا این است که هرکدام از آنها حامل آینده¬ای هستند که در اکنون خلق میشود؛ درحالیکه در برخی موارد باهم متفاوتاند. یکی از این تفاوتهای آشکار میان این دو تجربه، مسلح نشدن در آن دقیقه تاریخی بود، انتخابی که برای کُردهای انقلابی غیرممکن بود، کُردها اگر میخواستند زنده بمانند ناچار به مسلح شدن برای دفاع از خود بودند.
مبارزه روژئاوا برای ما هم، مهم است. این مبارزه برای دوستداران محیطزیست، فمینیستها، مارکسیستها، آزادیخواهان، برای ضدیت با وضع موجود و ایستادگی در برابر فاشیسم در سرتاسر جهان مهم است. مسئولیت ما، حمایت ما، همدردی ما برای تداوم این مبارزه ضروری است. این موضوعی بشردوستانه نیست، که فقط مربوط به آینده سوریه یا خاورمیانه باشد، بلکه یک مسئله سیاسی بسیار مهم است.
بااینهمه تجربهای شکننده است و این خطر بزرگی است. توسط دشمنان قدرتمند احاطهشده است که رویای شکست و تخریب آن را دارند. فاشیسم بسیار نزدیک است: داعش دشمنی تندخو و نا انسانی، رژیم اقتدارطلب و فاشیستی درحال رشد اردوغان در ترکیه، که کُردها را دشمن اصلی خود میداند.»
لینک دو منبع ارزشمند برای شناخت سیستم سیاسی، اجتماعی شمال سوریه:
۱- قراردادِ اجتماعی یا قانونِ اساسی «فدراسیونِ دموکراتیکِ شمالِ سوریه»
قرار داد اجتماعی فدراسیون دموکراتیک شمال سوریه
http://problematicaa.com/social-contract/
۲- پیدیاف کتاب «روژآوا سرزمین زرد، سرخ، سبز» نوشته بابک مهابادی
زرد، سرخ، سبز https://asranarshism.com/images/2019/11/Rojava_I.Final_.pdf
پرواضح است که هیچ ایده و مدلی صد در صد کامل و بینقص نیست. این مدل هم نیازمند نگاهی نقادانه و متدی پرسشگرانه برای شناسایی نقاط قوت و ضعف آن توسط اندیشمندان، انسانگرایان و آزادیخواهان است. تا مثل بعضی مکاتب گذشته به منظومهای دگماتیستی و منجمد و بیروح تبدیل نشود و زایندگی، پویایی، خودترمیمی و تکامل آن تضمین گردد. در این صورت میتواند همچون مدلی موفق توسط جوامع خاورمیانه و شاید تمامی جهان مورداستفاده قرار گیرد. ببینیم تا چه زاید زمان...
نووسەرەکان خۆیان بەرپرسیارێتی وتارەکانی خۆیان هەڵدەگرن، نەک کوردستانپۆست