تمامیت ارضی ایران در استراتژی کردها
Sunday, 12/02/2023, 10:54
تاریخ روایت داستانهای گذشتگان نیست٬ بلکه علمی است برای شناخت گذشته٬ کشف قوانین حاکم بر تحولات اجتماعی٬ درک زمان حال و پیشبینی آینده.
لطفاً بعد از خواندن متن اقدام به قضاوت و یا تکفیر نگارنده فرمانید.
ایران کشوری چندملیتی است. ولی استقرار این ملیتها به شکل موزاییکی نیست.
در چنین جغرافیایی هر نوع تقسیمات سیاسی بر اساس تفاوت خون٬ نژاد و زبان در فُرمهای فدرالیسم، خودمختاری و استقلال سرآغاز زنجیرهای از خشونتها و فجایع پایانناپذیر خواهد شد.
بیش از نیمی از شهرها و مراکز جمعیتی ایران دو یا چندملیتی هستند.
برای نمونه از هفده شهرستانِ آذربایجان غربی دوازده شهر ذیل متشکل از دو ملت تُرک و کُرد هستند:
ارومیه، خوی، ماکو، سلماس، پلدشت، چالدران، شوط٬چایپاره، نقده، میاندوآب، تکاب، صائیندژ.
هزاران روستای تابعه این شهرها بادهها هزار مزرعه، کوه، مرتع، دره، دشت، رودخانه و جاده چنان درهمتنیدهاند که برترین مهندسان جهان نمیتوانند مرزی بین این دو ملت ترسیم کنند.
هرگونه اقدام نسنجیدهای برای مرزبندی اتنیکی٬ باعث میشود که فرصتطلبان و بازرگانان خون و نژادپرستی کُرد و تُرک و ... با حمایت بیگانگان سریعاً این جغرافیا را به جهنم جنگهای بیپایان قومی تبدیل کنند.
در چنین اوضاعی پانتورکها با کمک ترکیه و جمهوری آذربایجان میتوانند تمامی دوازده شهر دوملیتی آذربایجان غربی بعلاوه شهرهای دوملیتی دیگر در سایر استانها را اشغال و ساکنان غیر ترک آن مناطق را برای همیشه از خانه و کاشانه خود اخراج کنند.
تفاوت پانتورکیسم و ناسیونالیسم ایرانی
پانتورکیسم با ناسیونالیسم ایرانی بسیار متفاوت است که ملیگرایان کُرد تاکنون قادر به دیدن و درک آن نبودهاند.
گرچه تاکنون ناسیونالیسم فارس حقوق زبانی کُردها را به رسمیت نشناخته است٬ ولی باوجوداین کُردها را ایرانی و بخشی از نژاد آریایی دانسته و حق آنها را بر مالکیت خانه و کاشانه خود و زیستن در کردستان و یا هر شهر دیگر ایران به رسمیت شناخته است.
اما پانتورکیسم با هر نوع ناسیونالیسمِ این عصر متفاوت است. حیات خود را نه در همنشینی و حتی انقیاد٬ بلکه در حذف و اخراج ملل دیگر و بلعیدن سرزمین آنها میبیند.
تاریخ دیروز روشنیبخش راه امروز
نسلکشی ارامنه و آشوریها (۱۹۱۵) قتلعام یونانیان ازمیر و سایر مناطق غرب ترکیه امروزی (۱۹۲۳) اشغال اسکندرون سوریه (۱۹۳۹)٬ اشغال شمال قبرس (۱۹۷۴)٬ عفرین٬سری کانی٬ گری سپی (۲۰۲۰-۲۰۱۸) و قرهباغ (۲۰۲۰) حاوی درسهای بسیار ارزشمندی هستند برای درک امروز و پیشبینی فردا.
در همه موارد فوق تغییر دموگرافیای این مناطق بهصورت پاکسازی قومی و استقرار در خانه و کاشانه دیگران اتفاق افتاده است.
ارمنیها در سال ۲۰۲۰ با سابقه سکونت پنجهزارساله که ٪۷۶ جمعیت قرهباغ را تشکیل میدادند٬ ناچار شدند خانه و کاشانه خود را برای همیشه ترک کرده و تن به آوارگی دهند.
|
تکرار تاریخ کوچ اجباری ارامنه پس از ۱۰۵ سال |
پانتورکها میراث هزار سال تهاجم مستمر از آسیای میانه تا خاورمیانه٬ بالکان و شمال آفریقا و حذف ملل دیگر و سکونت در سرزمین آنها را در عقبه ذهنی خود دارند.
طی دو قرن اخیر این میراث در برخورد با مدرنیسم و ناسیونالیسم اروپایی تهاجمیتر شده است.
هرچند که اکثریت مردمان تُرک٬ خصوصاً تُرکهای ایران انساندوست و فرهیخته هستند و نسبتی با بیماری پانتورکیسم ندارند٬ ولی تاریخ نشان داده است که یک اقلیت منسجم با پشتوانه قدرت خارجی میتواند اراده خود را بر اکثریت تحمیل کند.
پان تورکهای ایران حتی اگر در حد ۵٪ جمعیت ترکهای ایران هم باشند٬ با کمک بیدریغ ترکیه٬ آذربایجان٬ پیمان ناتو٬ اخوان¬المسلمین و اسرائیل میتوانند در شرایط ضعف قدرت مرکزی٬ مراکز ترکنشین به انضمام استانها و شهرهای مختلطِ تُرک و کُرد و یا تُرک و فارس را بلعیده و مردمان غیر تُرک آن مناطق را آواره کنند.
پانتورکها پس از موفقیت در قرهباغ دعاوی ارضی خود را گسترش داده و فراتر از شهرهای دوملیتی٬ شهرها و استانهای غیر تُرک را هم به نقشه جغرافیای موردادعای خود افزودهاند.
نگاهی به تویتها و نقشههای جدید پانتورکها درک موضوع را آسانتر میکند:
مثال ساده ذیل درکِ تفاوتِ پانتورکیسم با ناسیونالیسمِ سایر ملل را آسانتر میکند:
صرفنظر از اینکه کدام رژیم سیاسی بر کشورهای ایران٬ عراق و سوریه حاکم باشد٬ کُردها در تهران٬ بغداد و دمشق میتوانند بالباس کُردی در خیابانها پرسه زده و بسیاری از تمایزات زبانی و فرهنگی خود را نشان داده٬ بدون آنکه با مشکل خاصی مواجه شوند.
ولی کُردها با مرتکب شدن این گناه کبیره! در آنکارا٬ قبل از آنکه نیروهای انتظامی و امنیتی از راه برسند٬ توسط پان تورکهای حاضر در محل مورد تنبیهات مختلف حتی حذف فیزیکی قرار میگیرند.
آسیبشناسی کوردایتی (ملیگرایی ابتدایی طبقه فرادست کُردها) در ایران
ناسیونالیسم یک پدیده نوظهور است که در اواخر قرن هیجده توسط بورژوازی مولد و مترقی جهت گذار از مناسبات فئودالی ایجاد گردید.
بنا به دلایلی این پدیده هیچگاه در کردستان ایجاد نگردید.
آنچه بهعنوان ناسیونالیسم و احزاب ملیگرای کُرد شناختهشدهاند٬ کوشش و سازمانیابی طبقه غیر مولد فرادست کُرد است در جهت تأمین منافع طبقاتی و استفاده از رانتها و امتیازات ویژه. این طبقه از طیفها و اقشار ذیل تشکیلشدهاند:
۱- بازرگانان و دلالان اقتصادی
۲- ملاکها و بازماندگان فئودالها
۳- شیوخ و روسای عشایر
۴- بازرگانان و رانتخواران سیاسی
۵- لشکری از تحصیلکردگان بیکار و بیسواد که لومپنیسم سیاسی در لباس ناسیونالیسم را راهی میانبر جهت اشتغال و دستیابی به رؤیاهای خود میبینند.
سواد به معنی دانش و بینش علمی است. اگر این تحصیلکردگان را با تعریف فوق بسنجیم٬ کاربرد واژه بیسواد یک توصیف واقعبینانه است.
کُردی که دانش و بینش سیاسی داشته باشد٬ بعید است در جغرافیای سیاسی کردستان که نیمی از آن دو یا چندملیتی است٬ بخواهد با دیوارکشی مسئله ملی را حل کند و یا مانند کردستان عراق این مناطق را تحویل رقیب دهد و بر نیمه باقیمانده حکومت فئودال-عشایری تشکیل دهد.
طبقه فرادست کُرد به دلیل ماهیت غیر مولد و انگلی خود هیچگاه نتوانسته منشأ تغییرات مثبتی در زندگی عموم مردم شود.
هیچیک از آمال و ارزشهای انسانی ازجمله برابری زن و مرد٬ عدالت اجتماعی٬ رشد اقتصادی٬ علمی٬ صنعتی٬ فرهنگی٬ شایستهسالاری٬ مردمسالاری و دمکراسی در رؤیای احزاب ناسیونالیست که مدافع منافع طبقه فرادست کُرد هستند٬ جایگاهی ندارند.
نهایت رؤیای احزاب ناسیونالیست کُرد این است که بهجای فارسها و ترکها بر کُردهای منطقه خودشان سروری آقایی داشته باشند.
این آقایان وارث اربابها و روسای عشایر و شیوخ محلی گذشته هستند و این میراث فکری٬ فرهنگی را با روکشی از مدرنیسم آراستهاند.
اینان دشمن حُکام فارس٬ تُرک و عرب نیستند. بلکه رقیب آنها هستند در سروری و سلطه بر کردهای ناحیه خودشان.
به عبارتی دقیقتر هدف رفع ستمگری نیست. بلکه تغییر ستمگر و ارباب از غیر کُرد به کُرد است. (کپی سیستم کوردایتی کردستان عراق به بخش سنی نشین کردستان ایران)
|
کُردهای عراق زیر پای ستمگرِ کُرد بجای ستمگرِ غیرِ کُرد |
حاکمیت ارتجاعی دو خانواده شیخ-فئودال کُردِ بارزانی و طالبانی تحت عنوان حکومت اقلیم کردستان عراق طی سی سال اخیر بسیار عبرتآموز است.
در این مدت باوجوداینکه درآمد سرانه اقلیم دو برابر ایران بوده است ولی درزمینهٔ خدمات اجتماعی و رشد زیرساختهای اقتصادی ازجمله برق٬ گاز٬ آب٬ سیستم بانکی٬ بیمه٬ جادهسازی ٬تولید صنعتی٬ کشاورزی و دامی٬ آموزشوپرورش٬ آموزش عالی و ... کارنامهای دارند که حتی نسبت به ایران و بخش عرب نشین عراق هم بسیار شرمآور است.
بهعنوان نمونه درحالیکه دریایی از گاز طبیعی و نفت در کردستان عراق وجود دارد٬ ولی نهتنها در هیچ روستا و یا شهری لولهکشی گاز انجام نگرفته است٬ حتی کپسول گاز مایع و یک بشکه نفت سهمیهای نیز برای مردم به آرزوهایی دوردست تبدیلشدهاند.
طی این مدت دهها روشنفکر و روزنامهنگار مستقل و منتقد توسط حکام کُرد ترور شدهاند.
تحت حاکمیت ارتجاعی این احزاب٬ اسلام سیاسی سنی٬ سلفی٬ اخوانی و داعشی چنان تقویت شده است که اگر یک انتخابات آزاد در این سرزمین برگزار شود شاهد استقرار یک امارت اسلامی از نوع طالبان افغانستان خواهیم بود.
|
برگزاری نماز باران در کردستان عراق |
حقوق زنان در سیستم کوردایتی
در کردستان عراق طی سه دهه گذشته حدود سی هزار زن و دختر توسط خانوادههایشان به دلیل تعصبات مذهبی به قتل رسیدهاند.گورستانهایی مخصوص خاکسپاری این قربانیان در این دیار نفرینشده (بهشت کوردایتی) وجود دارند.
|
یکی از گورستانهای زنان قربانی سیستم کوردایتی فئودال-عشیرهای کردستان عراق |
البته در حدود ٪۹۰ موارد جهت حفظ آبروی خانوادهها این مرگها تحت عنوان خودکشی٬ خفگی با گاز٬ غرق شدن در آب٬ تصادف٬ سکته و غیره اعلامشدهاند.
احزاب ملیگرای کردستان ایران با خاستگاه طبقاتی (نماینده قشر غیر مولد و فرادست کردستان) و وابستگی سیاسی به بارزانی ٬ آرمانشهر خود را در کپی کردن سیستم ارتجاعی کردستان عراق به بخشی از مناطق سنی نشین کردستان ایران میبینند.
تخصص و هوشمندی زیادی لازم نیست تا با رمزگشایی از این تویت مصطفی هجری رهبر حزب دمکرات کردستان ایران بتوانیم به فضای مغزی و آرزوهای وی راه پیدا کنیم.
تویت نشان از این دارد که ایشان سودای «شکلگیری حکومت خودمختار اقلیم کردستانِ [ایران]» کپی برابر اصل سیستم ارتجاعی فئودال- عشیرهای کردستان عراق را در سر میپرورانند.
ناسازگاری وی و شرکایش با مرکزگرایان٬ آقای رضا پهلوی و نیز عدم التزام به تمامیت ارضی ایران به خاطر حل دمکراتیک مسئله ملی٬ پلورالیسم٬ دمکراسی و عدالت اجتماعی نیست.
بلکه سهم خواهی از نوع مافیای کوردایتی کردستان عراق است تا پیشاپیش امتیاز آقایی و سروری بر تعدادی از شهرهای سنی نشین کردستان ایران را برای خود و همکیشانش کسب کند.
همچنان که در کردستان عراق دیدیم٬ ماهیت این احزاب با حل دمکراتیک مسئله ملی سازگار نیست.
احزاب کوردایتی عواطف و احساسات ملیگرایی کُردها را جهت سوارشدن بر خودشان بکار میگیرند.
در نیمقرن اخیر جریانات و احزاب اسلامی نیز با ترفند استفاده از اعتقاد٬ احساسات و عواطف مؤمنین٬ در بسیاری از ممالک بر گُرده مردم مسلمان سوار شده و جامعه را غارت و به قهقرا بردهاند.
فقر تئوریک احزاب ملیگرای کُرد
برای پی بردن به عمق فاجعه فقر تئوریک احزاب کوردایتی کافی است مواضع و دیدگاه آنها را در خصوص شعار «زن زندگی آزادی» مرور کنیم:
این آقایان مدت سی سال با شعار «زن٬ زندگی آزادی» و بانیان این اندیشه در ستیز بودند.
پاییز ۱۴۰۱ که این شعار تبدیل به شناسنامه جنبش سراسری ایرانیان گردید٬ آقایان با یک چرخش صد و هشتاد درجهای در تلویزیون اعلام کردند این شعار از ابتدا مال آنها بوده است!
احزاب دمکرات برای اثبات مالکیت این شعار٬ آرشیو سی سال گذشته از هزاران نشریه حزبی و برنامه تلویزیونی را گشتند. ولی در حد یک سطر هم چیزی نیافتند.
بهناچار دو مصرع از یک شعر استاد هیمن را ارائه کردند که در سال ۱۳۲۴ تحت تأثیر گرایشهای سوسیالیستی سروده بود.
از بختِ بدِ آقایان٬ هنوز از خاطره مردم فراموش نشده بود که سال ۱۹۸۳ خودشان استاد هیمن را به جرم همین گرایشهای سوسیالیستی و دگراندیشی متهم به خیانت (جاش) کرده و در روستای دولتوی سردشت زندانی کرده بودند.
از سوی دیگر عوامل میدانی آنها در گرماگرم جنبش «زن٬زندگی٬آزادی» لباسزیر زن و مادرانِ بسیجیهای محلی را به غنیمت گرفته و با آن عکس یادگاری میگرفتند!(مهاباد آبان ۱۴۰۱)
آقایان کوردایتی بر این پندار بودند که شعار مثل آفتابه است٬ میشود آن را دزدید و طهارت لازم را با آن انجام داد.
ولی بهجای طهارت٬آن را در نقش شیپور بکار بردند. البته از دربِ گُشادش در آن دَمیدند!
آقایان کوردایتی به علت ماهیت ماقبل مدرنیته خود هیچگاه نمیتوانند و نمیخواهند بدانند که؛
شعار «زن زندگی آزادی» مانیفست آزادی و برابری است که جهت گذار از فرهنگ فئودالی٬ نوشدن و رنسانس خاورمیانه با محوریت زن شکلگرفته است.
در این جهانبینی به غنیمت گرفتن پوشش زیر زنِ رقیب نهتنها نشان شجاعت نیست٬ بلکه نشانه جهل٬ جبونی٬ارتجاع و تداوم فرهنگ فئودالی است.
|
عوامل میدانی احزاب ملیگرای کورد زیرپوشِ مادر یک بسیجی محلی در مهاباد را به غنیمت گرفتهاند |
جریانات ملیگرای سنتی کردستان در به خشونت کشاندن جنبش مدنی زن٬ زندگی٬ آزادی و سرکوب خونین آن و نیز ترساندن و خارج کردن فارسها و سایر ایرانیان مخالف تجزیه از جنبش٬ نقشی بسیار مخرب ایفا کردند.
ترویج شعارهای تنگنظرانه قومی و انحرافی طی پاییز ۱۴۰۱ مؤید این ادعاست.
«تاریخ چراغ فرا راه آینده است» نیمنگاهی به تجربه تلخ نقده بسیار روشنگر است:
در شهر همزیستی زیبای دوملیتی نقده که کردها و ترکها باهم دایی٬خاله و خواهرزاده شده بودند٬ مانور مسلحانه حزب دمکرات در قلب منطقه ترکنشین نقده و عکسالعمل پانتورکها در بهار ۱۳۵۸ زخمی بر پیکر این دو ملت ایجاد کرد که دهها سال دیگر هم التیام نخواهد یافت.
اینگونه مخاطرات سایر ملل و مناطق چندملیتی ایران از خوزستان تا خراسان٬از آستارا و قزوین تا سیستان و حتی خود پایتخت را تهدید میکنند
هرچند طی نیمه دوم سال ۱۴۰۱ شاهد نشانههای امیدبخشی از رشد همگرایی عموم اتنیکها و ملل ایران هستیم. ولی خطر همچنان بسیار جدی است.
چه باید کرد؟
تحلیل مشخص از اوضاع مشخص
طی سده اخیر به دلیل دردها و آرزوهای مشترک و نیز گسترش ارتباطات، همگرایی شکوهمندی بین مردمان ایران شکل گرفته است.
کُردهای ایران برخلاف بیست سال قبل، با ملل دیگر ایران در زمینههای فرهنگی، جهانبینی، فلسفی، اقتصادی و سیاسی اشتراکات و پیوندهای عمیقتری یافتهاند، تا با کُردهای عراق.
مثال ذیل درزمینهٔ تفاوت فاحش فرهنگی کُردهای ایران با کُردهای کردستان عراق مؤید این ادعاست:
خالقان اندیشه زن، زندگی، آزادی باوجود سی سال حضور غیررسمی و فعالیت مستمر در اقلیم فدرال کردستان عراق نهتنها نتوانستند این شعار را در میان توده کُردهای آن دیار رواج دهند، بلکه حتی در توقف موج قتلهای ناموسی هم ناکام ماندند.
بهگونهای که طی این مدت سی هزار زن و دختر توسط خانوادههایشان به قتل رسیدهاند .
اما در ایرانِ 1401 طی یک هفته شعار ژن، ژیان، آزادی مرزهای جغرافیایی و زبانی کُردها را درنوردید و در تهران و تمامی ایران در فرم زن، زندگی، آزادی به شناسنامه انقلاب دمکراتیک ایرانیان تبدیل شد.
نمیتوان مسائل امروز را با روشهای دیروز حل کرد.
بجای توسل به راهحلهای قدیمی، لازم است راه و روش جدیدی متناسب با اوضاع کنونی را کشف و بکار بندیم.
راهی جدید
اکنونکه انقلاب مدرن ایرانیان با شعار "زن زندگی آزادی" خود را تعریف کرده است، لازم است روح و فلسفه این شعار را با اوضاع کنونی ایران تطبیق داده و مِتُد جدیدی را استخراجکنیم.
باید با محوریت زنان، جامعه دمکراتیک جدیدی بنیان نهاد.
مبنای تاریخی، اجتماعی و اقتصادی فلسفه زن، زندگی، آزادی این است که از پنج هزار سال قبل با پیدایش بردهداری و دولت طبقاتی، جامعه از سیستم آزاد و طبیعی خود خارجشده و به شکل هیرارشی (سلسلهمراتب قدرت و ثروت) سازماندهی گردید.
زنان در این سیستم به پایینترین بخش هِرَم جامعه تنزل پیداکردهاند.
بدین گونه زمینه گسترش، تسری و تداوم انواع ستمگری؛ از ستم طبقاتی تا ستم جنسیتی، هویتی و قومی هموار گردید.
ظهور و تثبیت سیستم هیرارشی (سلسلهمراتب قدرت و ثروت) عامل تداوم انواع ستمگری بر جوامع خاورمیانه و جهان بوده و هست.
پس لازم است در گام نخست سیستم هیرارشی را منسوخ کرد تا شرایط لازم برای رفع انواع ستمگری و بنیاد دنیایی نوین و انسانی فراهم گردد.
سیستم دموکراسی شورایی و مستقیم بجای دموکراسی وکالتی و غیرمستقیم
تاریخ دمکراسیهای دو قرن اخیر نشان میدهد که دمکراسی وکالتی در اَشکالِ پارلمانی و ریاستی ابزار سلطه طبقه فرادست جامعه است. (حدود 5% جمعیت)
این ابزار در دست طبقات متوسط و فرودست نهتنها کارایی ندارد، بلکه خیلی آسان توسط فرادستان و فرصتطلبان مصادره میشود.
دموکراسی شورایی ابزار مناسب طبقات متوسط و پایین جامعه (95%) است.
طبقه فرادست ایران و خاورمیانه سرمایهداری تولیدی پیشرو، ملی و مترقی نیست که بتوان مدیریت جامعه را به آن سپرد.
این طبقه نهتنها فاقد ویژگیهای سرمایهداری مولد و مترقی است٬ بلکه ماهیتاً لومپنبورژوازی است؛ که متشکل از اقشار مختلفی ازجمله سرمایهداری دلالی، بازرگانان و رانتخوارانِ قومگرایی، مذهب گرایی، وابستگانِ استعمارگران و کشورهای همسایه، جنگسالاران، بازماندههای فئودالیسم، شیوخ و روحانیون حافظ مناسبات قرونوسطایی است.
در چنین جغرافیایی مطمئنترین نظامی که میتواند ابزاری در خدمت اکثریت جامعه باشد، سیستم شورایی است.
تنها با این سیستم میتوان عدالت اجتماعی و دموکراسی واقعی را در ارض واقع جامعه متکثر و چندملیتی ایران مستقر کرد.
ملتِ دمکراتیک
هر موجود زندهای در محیط طبیعی مناسب خود میتواند به حیات خود ادامه دهد.
دولتِ دمکراتیک بدونِ ملتِ دمکراتیک نمیتواند تولد یافته و یا به بقای خود ادامه دهد.
برای استقرار و نهادینه کردن دمکراسی شورایی، لازم است جامعه در چارچوب خودمدیریتی شورایی از نو سازماندهی شود تا ملت دمکراتیک شکل بگیرد.
سیستم شورایی بهترین آلترناتیو نظام هیرارشی (سلسلهمراتب قدرت و ثروت) است. زیرا در خود پتانسیل و ظرفیتهایی دارد که زمینههای انواع ستمگریهای جنسیتی، طبقاتی، و ملی را میخشکاند.
بر این اساس میتوان تقسیمات کشوری را متناسب با سیستم جدید مردمسالاری تغییر داد.
انحلال استانها و ایجاد خودمدیریتی شهرها یکی از این راههاست.
در این صورت میتوان کشور را در حدود هزار خودمدیریتی در هزار شهر و مرکز جمعیتی سازماندهی کرد.
شوراهای این مردم-شهرها امور خدماتی و تأمین اجتماعی را اداره خواهند کرد.
مجمع نمایندگان شوراهای سراسری کشوری یک پارلمان هزارنفری را تشکیل میدهند.
پارلمان مسئولیت قانونگذاری در چارچوب میثاق ملی و تعیین نخستوزیر و هیئتوزیران و نظارت بر دولت و قوه قضائیه را عهدهدار خواهد بود.
زبان رسمی و همگرایی
با توجه به جایگاه زبان فارسی در تسهیل ارتباطات و همگرایی ایرانیان٬ حفظ جایگاه این زبان بهعنوان زبان رسمی کشور یک ضرورت اجتنابناپذیر است.
لازم است آموزش رسمی به این زبان باشد و از سال ششم ابتدایی به بعد دانشآموز به انتخاب مادرش (اگر مادر نداشت به انتخاب پدر و ...) زبان اختیاری دوم را انتخاب کند. زبان دوم میتواند زبان مادری و یا هر زبان دیگری از ملیتهای ایران باشد.
اقتصاد و تمامیت ارضی ایران
برای تمامی ملل ایران وحدت و حفظ تمامیت ارضی یک ضرورت اقتصادی است.
ملل ایران درزمینهٔ زیرساختهای اقتصادی و تأمین معیشت، کاملاً وابسته به همدیگر هستند.
بهگونهای که بخش مهمی از آب تبریز را کردستان تأمین میکند. آب مرکز ایران از خوزستان و غرب ایران تأمین میشود.
تمامی ایران وابسته به نفت و گاز جنوب غرب کشور است. بازار تمامی ایران به هم وابسته است.
کشاورزی، دامداری و صنعت مناطق مختلفت ایران همدیگر را تغذیه و تقویت میکنند.
شبکههای عظیم و بههمپیوسته جادهها برق و گازرسانی تمامیت ارضی ایران را به ضرورتی اجتنابناپذیر تبدیل کردهاند.
فرجام سخن
پانتورکیسم و کوردایتی (ناسیونالیسم ابتدایی احزاب ملیگرای کرد) دو تیغه یک قیچی هستند برای ایجاد گسلهای خونبار بین مِلَل کُرد٬ تُرک و سایر ایرانیان.
واقعیت جامعه ایرانی در محورهای فرهنگی٬ زیرساختهای اقتصادی٬ انرژی٬ ارتباطی٬ جغرافیای سیاسی٬ مخاطرات منطقهای و جهانی نشان میدهد که ایرانِ متحد٬ یکپارچه و دمکراتیک٬ ضرورتی حیاتی برای تمامی ملل و اقوام و اتنیکهای این سرزمین است.
لازم است مسئله ملی را همراه و در کنار سایر مسائل اصلی با محوریت ایران متحد و مردمسالار حل کرد.
این امر با ایجاد ملتِ دمکراتیک امکانپذیر است.
ملتِ دمکراتیک از طریق سازماندهی مجدد جامعه در چارچوب نظام شورایی شکل میگیرد.
ملتِ دمکراتیک میتواند مسئله ملی را همراه و در کنار مسائل ذیل با کمترین هزینه و بیشترین فایده حل کند:
1- تبدیل رعیت به شهروند
2-گذار از مناسبات بازمانده فئودالی و قرونوسطایی به مدرنیته دمکراتیک
3-برابری جنسیتی
4-عدالت اجتماعی
5-رشد اقتصادی، علمی و تکنولوژیکی
6-همگرایی و برادری ملتها و اتنیکها
7-شایستهسالاری
8-رنسانس، نواندیشی و پلورالیسم
پانوشتها و ارجاعات:
- ارمنیها صدسال قبل ٪۹۵ جمعیت این دیار را تشکیل میدادند. با بذل و بخشش استالین و واگذاری اداری این منطقه به جمهوری آذربایجان تا پایان سقوط شوروی جمعیت آنها به٪۷۶ کاهش یافت.
- بنا به امارهای بانک جهانی و سازمان ملل طی دو دهه گذشته درآمد سرانه ایران ۳۵۰۰ دلار و درآمد سرانه کردستان عراق ۷۰۰۰ دلار بوده است.
- این منابع با نصف قیمت به ترکیه فروخته شدهاند و قرارداد مخفی پنجاه ساله بین بارزانی و ترکیه ادامه این غارت را تضمین میکند. مردم ایران سال ۱۳۲۹ صنعت نفت را ملی کردهاند. ولی کردستان عراق در وضعیت حقوقی پیش از این تاریخ ایران قرار دارد.
- پس از سی سال مردم در حسرت روزهای نه چندان خوش حاکمیت صدام هستند.
- بارزانی در گذشته وابسته به جمهوری اسلامی بود، از سال ۱۹۹۵ به زیر چتر ترکیه رفته است. اکنون نقش یک امیرنشین ترکیه در کردستان عراق را عهده دار میباشد .
- همچون همتایان خود در کردستان عراق میتوانند به بزرگترین مانع حل دمکراتیک مسئله ملی٬ رشد فرهنگی٬ سیاسی٬ اجتماعی عدالت اجتماعی در کردستان و ایران آینده تبدیل شوند.
- با ههزار (زێ) و (گادهر) و (لاوێن) ی ڕوونیشمان ههبێ
تاکوو ژن ئازاد نهبێ، سهرچــــــــــــــاوهکهٔ ژین لیخنه
کۆیلهتی باوی نهماوه کــــــــــــیژی کوردی خۆشهویست!
ڕاپهڕه، ههسته له خهو، ئاخـــــــــــــر چوهختی خهوتنه
- فلسفه "زن، زندگی، آزادی"
بدون یک انقلابِ ریشهایِ زن؛ و به تبع آن بدون تغییرِ ذهنیت و زندگیِ مردان، رهایی بخشیدنِ زندگی، نامیسر است.
زیرا بدون رهاییِ زن که خود رأسِ زندگی ست، زندگی همیشه همانندِ یک سراب جریان خواهد داشت.
تا زمانی که میانِ مرد با زندگی و میانِ زندگی با زن؛ صلح برقرار نشود؛ خوشبختی و سعادت نیز یک خیال واهی خواهد بود.
برای «زن» و «زندگیِ آزاد»، واقعیاتِ اجتماعی بی پایان میباشند.
جامعه و زنِ خاورمیانهای؛ به واسطهٔ تمدنی که در آن به سر برده و مدرنیته-ای که توسط آن فتح گردیده است؛ تا حد ممکن به انحطاط کشیده شده؛ ُ از خودبودگیاش خارج گشته و به موقعیت ابژه (شیئ، کالا) درآورده شده است.
تحلیل مسئلهٔ اجتماعی از راهِ زن و اقدام به حل آن از طریقِ همان پدیده، روشی صحیح میباشد.
اگر جهتِ حل مادرِ مشکلات؛ تنها بر مادرِ راه حلها، یعنی انقلابِ زن اصرار شود، آنگاه میتوان با گامهایی صحیح به حقیقت رسید.
مرد خاورمیانە کە در هر عرصەای شکست خوردە، تمام تٲثیرات این شکست را آگاهانه یا نا آگاهانه در خانواده به زن و فرزند خود منتقل و عقده خود را خالی میکند. پدیده "جنایتهای ناموسی" در واقع ناشی از تجاوزاتی است که به خود مرد در جامعه میشود ولی مرد انتقام آن را از زن میگیرد. مبارزه با اقتدار و حاکمیت طلبی مرد سختتر از مبارزه با بردگی زن است. زن بودن دشوارترین پیشەهاست. اصرار بر انقلابِ زن، اصرار بر آزادی است. (به نقل از کتاب مانیفست تمدن دمکراتیک)
- بنگرید به ترجمه اسکرین شات یک کانال تلگرامی غیر رسمی و سایه یکی از این احزاب:
شعارهای پیشنهادی به معترضین کرد:
۱-اشغالگر ایرانی٬ تو قاتل ژینای مایی
۲- تا دولت نداشته باشیم٬ سهم ما تنها کشته شدن است
۳- ژینا فرزند کردستان است٬ کشته دست فارسهاست (تهران)
۴- بیرون شو ایرانی٬ روی خاک کُردهایی
۵- مسئله کورد حجاب نیست٬ خاکش آزاد نیست
۶- کردستان استقلال میخواهد٬ بس است دورویی
۷- ژینا کردستانی است٬ کرد هم ایرانی نیست.
۸- زن زندگی آزادی٬ برو بیرون ایرانی
۹- اشغالگر ایرانی٬ کوردم هنوز هستم میدانی
- هر نوع برخورد این دو جریان عواقب وخیمی برای این دو ملت و نیز ایران متحد، آزاد و دمکراتیک به دنبال دارد.
- خصوصاً تحولات بیست سال گذشته موجب شدهاند که نسل جدید ملیتهای ایرانی نزدیکی و تفاهم بیشتری با همدیگر داشته باشند تا با همنژادهایشان در آنسوی مرزها.
- زن زندگی آزادی تنها یک شعار نیست. تبلور آگاهی پیشرو بشریت در قرن بیست و یکم و منطبق با حیات مادی ما در این قرن میباشد.
پیروزی آگاهی زن زندگی آزادی یعنی کشیدن خط بطلان بر آگاهی جامعه مردسالار، جامعه طبقاتی و نابرابر.
همچنین به معنی کوبیدن دنیای مادی این سیستم قدرت گرا، دولتی و مستبد بعنوان شر مطلق میباشد. سیستمی که از دولت شهر اروک تا دولت - ملت امروزی، از تمدن مرکزی تا مدرنیتە کاپیتالیسم بی وقفه سە عنصر زن، طبیعت و انسان آزاد و کومینال در معرض هجمه آن بودهاند.
- خاندانهای بارزانی وطالبانی برای تداوم سلطه خود جامعه کردستان عراق را صد سال به قهقرا بردهاند. زیرا این خاندانها با پس زمینه فئودال_عشیرهای خود نمیتوانستند بر مردمانی آزاد و روشنفکر حاکمیت خود را تداوم بخشند.
با کمک اخوان المسلمین، سلفیها وکشورهای مرتجع منطقه جامعه را به مردابی فرهنگ قرون وسطایی تبدیل کردند.
ولی طی این مدت جامعه ایران به دلیل پس زمینه مبارزات روشنفکری پس از مشروطه رشد عظیم فرهنگی و سیاسی را تجربه کرده است.
- ازجمله دستاوردهای این جنبش است که میبینیم سی سال تلاش ترکیه جهت یارگیری و تقویت پانتورکیسم در میان ترکهای ایران با موانع جدیدی مواجه شده است.
تغییر شعار "فارس، کورد، ارمنی، آذربایجانن دوشمنی"(فارس، کورد ارمنی، دشمن آذربایجاناند) به "آذربایجان پشتیبان کردستان" نشانه این دگردیسی است.
اکنون آذربایجانِ پیشاهنگ ِمشروطه، خویشاوندی بیشتری با عدالت اجتماعی و نواندیشی صمد بهرنگی و فرج سرکوهی دارد تا نژادپرستی و سنیگری اردوغان.
در سایر مناطق ایران، ازجمله تهران این تغییرات بهوضوح قابلمشاهده هستند.
- فلسفه "زن، زندگی، آزادی"
بدون یک انقلابِ ریشهایِ زن؛ و به تبع آن بدون تغییرِ ذهنیت و زندگیِ مردان، رهایی بخشیدنِ زندگی، نامیسر است.
زیرا بدون رهاییِ زن که خود رأسِ زندگی ست، زندگی همیشه همانندِ یک سراب جریان خواهد داشت.
تا زمانی که میانِ مرد با زندگی و میانِ زندگی با زن؛ صلح برقرار نشود؛ خوشبختی و سعادت نیز یک خیال واهی خواهد بود.
برای «زن» و «زندگیِ آزاد»، واقعیاتِ اجتماعی بی پایان میباشند.
جامعه و زنِ خاورمیانهای؛ به واسطهٔ تمدنی که در آن به سر برده و مدرنیته-ای که توسط آن فتح گردیده است؛ تا حد ممکن به انحطاط کشیده شده؛ ُ از خودبودگیاش خارج گشته و به موقعیت ابژه (شیئ، کالا) درآورده شده است.
تحلیل مسئلهٔ اجتماعی از راهِ زن و اقدام به حل آن از طریقِ همان پدیده، روشی صحیح میباشد.
اگر جهتِ حل مادرِ مشکلات؛ تنها بر مادرِ راه حلها، یعنی انقلابِ زن اصرار شود، آنگاه میتوان با گامهایی صحیح به حقیقت رسید.
مرد خاورمیانە کە در هر عرصەای شکست خوردە، تمام تٲثیرات این شکست را آگاهانه یا نا آگاهانه در خانواده به زن و فرزند خود منتقل و عقده خود را خالی میکند. پدیده "جنایتهای ناموسی" در واقع ناشی از تجاوزاتی است که به خود مرد در جامعه میشود ولی مرد انتقام آن را از زن میگیرد. مبارزه با اقتدار و حاکمیت طلبی مرد سختتر از مبارزه با بردگی زن است. زن بودن دشوارترین پیشەهاست. اصرار بر انقلابِ زن، اصرار بر آزادی است. (به نقل از کتاب مانیفست تمدن دمکراتیک)
- لومپنبورژوازی
«لومپنبورژوازی عبارت است از کلیه اقشار طبقه فرادست جامعه که درزمینهٔ تولید کالا و یا ارائه خدمات اجتماعی نقشی ندارند و نتیجه عملکرد اقتصادی آنها در رشد تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه، منفی است»
مهمترین عامل اقتصادی، فرهنگی و سیاسی تداوم عقبماندگی و استبداد قرونوسطایی ایران و خاورمیانه طبقه قدرتمند لومپنبورژوازی است.
***
تاریخچه ظهور لومپنبورژوازی
در قرن گذشته مدرنیته خاورمیانهای بهصورت طبیعی از درون نجوشید. بلکه نهالی از استعمار (عموماً انگلیسی) بود که با استبداد بومی پیوند زده شد. محصول اتحاد مقدسِ استعمار با فئودالیسم و استبداد قرونوسطایی، ایجاد و نهادینه شدن سیستم لومپنبورژوازی بود.
تاریخ صدساله خاورمیانه نشان داده است که بدون خشکاندن زمینههای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی طبقه نوخاسته لومپنبورژوازی هر حرکت رهاییبخشی محکوم به شکست است.
این طبقه حافظ ساختارهای فئودالی و ماقبل مدرنیته است و پیوندهای عمیقی با استعمارگران دارد. هیچ نقش مثبتی در تولید ناخالص داخلی ندارد.
قشرهای مختلف این طبقه حدود پنج درصد جوامع خاورمیانه را تشکیل میدهند. حدود نود درصد ثروت، درآمد و حاکمیت سیاسی را در انحصار خود دارند. حتی رهبری بیشتر احزاب و جریانهای سیاسی اپوزیسیون هم در دست آنهاست. غالباً دارای جهانبینی و گرایش سیاسی راست سنتی هستند. مالکیت برای آنها مقدس است. مخصوصاً مالکیت املاک و ساختمان.
پرچم
مسئله پرچم از هماکنون مورد مناقشه بسیاری قرارگرفته است. لازم است متناسب با شعار زن زندگی آزادی پرچمی جدید انتخاب شود که بتواند تشتت و واگرایی را به همگرایی ملی سوق دهد. بهترین گزینه ممکن آن است که شعار اصلی انقلاب (زن، زندگی، آزادی) روی پرچم ملی نقش بندد. پرچم تاریخی سه رنگ ایران برجای بماند و بجای لگوهای تاکنونی به لگوی «زن، زندگی، آزادی» منقش شود. این مورد هرچند تا حدودی مطرحشده است، ولی نیازمند تلاش بیشتری است تا جایگاه واقعی خود را کسب کند.
نووسەرەکان خۆیان بەرپرسیارێتی وتارەکانی خۆیان هەڵدەگرن، نەک کوردستانپۆست