کتێبی بیرەوەرییەکانی کاپیتان موحەمەد مەولودییان بە دەنگ گوێی لێبگرە (کوردبوون)


عبدالغفار وارستگان شاعر سنندجی، متخلص به نازک بین

Thursday, 28/07/2022, 9:57


زندگینامه نازک بین باقلم خودش به نگارش در آمده و استاد #نواب_شاه_نظریان زحمت نگارش و ارسال آن را کشیده که اینجانب با تنظیم و ویرایش تقدیم شما علاقمندان به تاریخ، فرهنگ و ادبیات کردی می نماییم.

 د. محمد باقر پیری

https://t.me/kurdokurdistan
شرح حال زنده یاد #عبدالغفار_وارستگان متخلص به نازک بین شاعر و ادیب #سنندجی 
بنده عبدالغفار فرزند مرحوم عبدالقادر به سال ۱۳۰۸خورشیدی در شهر سنندج به دنیا آمدم. در ۸ سالگی از دامان محبت مادر محروم شدم. یکی دو سال را در مکتب بودم وقرآن را ختم نمودم و کتابهای گلستان و بوستان وسایر درسهای ابتدایی را خواندم در سال۱۳۱۷ مرا به دبستان پهلوی در محله آغەزمان فرستادند و امتحانی از من گرفتند ومرا در کلاس دوم جای دادند در سال ۱۳۱۸ پدرم را از دست دادم و دیگر سرپرستی نداشتم و برای مخارج زندگی مجبور بودم، تابستانها به شاگردی و کارگری بپردازم و مبلغی را برای مخارج مدرسه پس انداز کنم‌. دوران سختی بود و به هر وضعی بود، درسال۱۳۲۲ موفق به دریافت گواهی نامه ششم ابتدایی شدم. این گواهی در آن زمان ارزش بسیاری داشت. ولی به علت کمی سن نمی توانستند در جایی استخدام شوم و تا سال ۱۳۲۸ مجبور شدم به کارگری و دست فروشی بپردازم. در همان سال از اداره فرهنگ درخواست استخدام کردم، بنده را به عنوان معلم برای منطقه #مریوان استخدام کردند. به روستای پیرخضران کوماسی که حدود سی چهل خانوار داشت رفتم و یک سال آنجا ماندم بعد بر اثر اختلاف با نماینده فرهنگ مریوان با تقاضای شخصی به شهرستان #پاوه رفتم از سال ۱۳۲۹ تا سال۱۳۴۰ درمنطقه اورامانات بودم در خلال این مدت مناظر دلفریب و بسیار زیبا و با صفای منطقه مرا  تشویق به مطالعه دیوان مولوی کرد و میرزا عبدالقادر پاوەای وسایر شاعران کُرد می کرد. سرودن شعر را از همان سالها آغاز نمودم. هیچ کس مرا در این راه کمک و یاری نکرده؛ سختی روزگار و ناملایمات زندگی مرا مانند میوه نارسی که جلو آفتاب می رسد. روح خامم را در برابر مشکلات و ناملایمات پخته کرد و طبع شعر پیدا کردم. برخی اشعارم را با پست برای رادیو سنندج می فرستادم که در برنامه های محلی خوانده می شد.
https://t.me/kurdokurdistan
فرستادن شعر برای رادیو سنندج چند سال ادامه پیدا کرد. همین کار باعث شد اداره رادیو از آموزش وپرورش بخواهد مرا به سنندج منتقل کنند وضمن آموزگاری با رادیو هم همکاری کنم.
سال ۱۳۴۰ برای چند ماهی بنده را به کامیاران منتقل نمودند وسپس به سنندج امدم و در سال ۱۳۴۱ به رادیو رفتم و باهام مصاحبه نمودند. در آن زمان چراغهای راهنمایی و رانندگی را برای نخستین بار دور میدان مرکزی شهر نصب کرده بودند و به من گفتند فی البداهه خطاب به رانندگان در قالب یک بیت شعر سفارش کنید که هنگام رانندگی به چراغ راهنما توجه داشته باشند.
 بنده گفتم:
" ئەی برای راننده وەختێ دیت روشن بو چرای قرمز
پات له گاز هەڵگره و بینه بان تورمز "
 آنها این شعر طنز را پسندیدند و از من برای همکاری در رادیو دعوت کردند مدت شش ماه به طور افتخاری با رادیو و برنامەهای ادبی همکاری کردم. بعد با ابتکار خودم برنامەای با عنوان "نازک بین" برای رادیو نوشتم که سرآغاز هر برنامه با این بیت شروع می شد.
" نازک بین رادیو هاوکاری ئەکا
هەر حەفته چینی موچیاری ئەکا "
شورای نویسندگان برنامه آن را پسندیدند و مورد تایید قرار دادند.
https://t.me/kurdokurdistan
این برنامه ابتدا هفتەای یک بار پخش می شد و به علت استقبال زیاد مردم به هفتەای سه بار در روزهای سەشنبه، پنجشنبه و جمعه افزایش پیدا کرد، که به مدت نیم ساعت برای همشهریانم شعر می خواندم و خیلی مورد توجه بود برنامه نازک بین برنامەای بود در رابطه با مسائل اجتماعی که به صورت کمدی، انتقادی همراه با چاشنی طنز و پند و نصیحت، مانند رابطه پدر با فرزند، مادر شوهر با عروس و برعکس، همسایه با همسایه و غیره که هدف بیشتر پند و اندرز به مردم در رابطه با مسائل روزمره زندگی بود‌ کم کم کار در رادیو مورد توجه قرار گرفت. پیشنهاد کردند که مسولیت برنامەهای ادبی رادیو سنندج را عهدەدار شوم. سه برنامەی ادبی برایم تدارک دیدند، بنام: گلزار شعر و ادب، از هر باغچه بلبلی، و کاروان شعر و موسیقی که خودم نوشته و اجرا می کردم و تا سال ۱۳۵۷ این همکاری ادامه داشت بعد از انقلاب با توجه به شرایط تازەای که پیش آمده بود از کار در رادیو کنارەگیری نمودم هر چند در سال های اخیر، صدا و سیما از من درخواست همکاری کرد، اما به علت کهولت سن و کارهای شخصی و دیگر مشکلات از انجام آن عذر خواستم. در سال۱۳۵۶ بازنشسته شدم.
 در سال ۱۳۵۸ همسرم را از دست دادم وی سه دختر و یک پسر کە ثمرەی زندگی چندین سالەمان بود را برایم گذاشت و پس از چندی دختر بزرگم در غم فراق مادر درگذشت. فرزندانم هر کدام زندگی مستقلی دارند و من تنها زندگی می کنم و تنها سرگرمیم مطالعه، سرودن شعر و پرداختن به کارهای منزل است ازمیان شاعران قدیمی به سعدی، حافظ، مولانا و خاقانی علاقه و ارادت زیادی دارم و از میان شاعران معاصر به شاملو، نیمایوشیج، سهراب سپهری، فریدون مشیری و فروغ فرخزاد علاقه زیادی دارم و در سال۱۳۷۳ به درخواست اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی بنده به همراه چند نفر از دوستان شاعر انجمن ادبی #مولوی_کرد را راەاندازی کردیم. به توصیه شادروان #ماموستا_هەژار هنگامی که به خدمتشان رسیدم. فرمودند اشعار خود را از صورت اوراق پراکنده خارج کرده و منطم کنید و در مجموعەای به چاپ برساند و اگر هم استطاعت مالی ندارید، بنده در انتشارات سروش سعی می کنم در مورد چاپ و نشر آن کمک کنم ولی با کمال تاسف ایشان در سال ۱۳۶۹ دارفانی را وداع نمودند.
 به هر دو زبان کردی و فارسی اشعار زیادی دارم مانند: قسم نامه، وصیت نامه، بمباران سنندج (سنه خوێن ئاوی) و برای همسرم که شعر عاطفی خوبی گفته ام و شعری هم به نام تاقه دار، و شعر فارسی درس زندگی.
چهار جلد اشعار خود را جمع آوری نمودەام. دو جلد آن مربوط به دوره نارک بین رادیو که ۱۷ سال را در بر می گیرد و دو جلد دیگر مربوط به رباعی، مثنوی، غزلیات و مرثیە که به زبان های کردی و فارسی است.
سرانجام زنده یاد وارستگان روز سه شنبه سوم آذرماه سال ۱۳۸۸ در سن ۸۰ سالگی دارفانی را وداع گفت.
  روحش شاد و یادش گرامی باد.

 د. محمد باقر پیری



نووسەرەکان خۆیان بەرپرسیارێتی وتارەکانی خۆیان هەڵدەگرن، نەک کوردستانپۆست






کۆمێنت بنووسە